فلسفۀ ادبیات و جامعهشناسی ادبیات دو شاخۀ مهم مطالعات ادبی هستند که هر کدام از منظر خاصی به پدیدۀ ادبیات مینگرند. فلسفۀ ادبیات شاخهای از فلسفه است که به پرسشهای بنیادین دربارۀ ماهیت، ارزش و کارکرد ادبیات میپردازد. پرسشهای مهم آن عبارتند از: ادبیات چیست؟ مرز بین متن ادبی و غیرادبی کجاست؟ آیا ادبیات بر اساس ویژگیهای صوری (مانند استفاده از استعاره) تعریف میشود یا بر اساس کارکرد آن (مانند ایجاد تجربۀ زیباییشناختی)؟ ارزش ادبی چیست؟ معیارهای «خوب» بودن یک اثر ادبی چیست؟ آیا این ارزش ذاتی است (یعنی در خود اثر نهفته) یا برساختۀ ذهن خواننده و بافتار فرهنگی است؟
رابطۀ ادبیات با حقیقت چیست؟ آیا ادبیات میتواند حقیقتی دربارۀ جهان یا وضع بشر را آشکار کند؟ یا صرفاً نوعی دروغپردازی و تخیّل است؟ این حقیقت با حقیقت علمی چه تفاوتی دارد؟
از سوی دیگر جامعهشناسیِ ادبیات ادبیات را نه بهعنوان پدیدهای مستقل، بلکه بهمثابۀ بخشی از بافت اجتماعی در نظر میگیرد. این شاخه به بررسی رابطۀ متقابل بین ادبیات و جامعه میپردازد. فلسفۀ ادبیات و جامعهشناسی بهعنوان دو رشتۀ پویا میتوانند در تعاملی مفید با یکدیگر باشند. برخی رویکردها در فلسفۀ ادبیات میتوانند هوادار جامعهشناسی ادبیات باشند.