کانت، آنگونه که در سنت اروپایی بازنمایی میشود، فیلسوفی است که اهتمامش را مصروف شناخت «انسان» یا همان «نوع بشر» کرده است. این اهتمام از مجرای تحلیل قوای بنیادین ذهن انسان پیش رفته است، از تحلیل قوۀ فاهمه گرفته، تا تحلیل عقل عملی و قوۀ حکم. گذشته از تحلیلهای بنیادین کانت در نقدهای سهگانهاش، تیغ تیز تحلیل او مسایل دیگری را نیز در جوانب شناخت انسان شکافته است، از وضع طبیعی بگیرید تا نظریۀ حق تا شرایط صلح پایدار جهانی. رویهمرفته شاید کمتر اندیشمندی در عصر جدید پیدا کنیم که سایۀ ایدههایش در باب «انسان» اینچنین بر علوم انسانی پس از وی سایه افکنده است.
پرسشی که اما در دوران معاصر کمتر به آن توجه میشود این است که آیا واقعاً موضوع تحلیل کانت «انسان» در معنای کلیاش یا همان «نوع بشر» بوده است؟ آیا انسانِ مورد تحلیل کانت یک انسان تصادفی از میان راستقامتان دوپای کرۀ زمین بوده است؟ یا آنکه موضوع تحلیل او منحصراً سفید اروپایی است؟ آیا سایر نژادها، از سیاهان افریقا گرفته تا بومیان امریکا و استرالیا تا کالمیکهای شرق اروپا، اصلاً در مفهوم کانت از «انسان» وارد شدهاند؟ آیا کانت این جمعیتها را نیز برخوردار از قوای انسانی مورد بحثش میدانست؟ رجوع به نوشتههای کانت پاسخهای روشنی برای این پرسشها فراهم میکند، بهویژه رجوع به نوشتههای انسانشناسانه و مقالات او در باب نژاد.
در تاریخنگاری فلسفۀ غربی البته رسم بر این است که کانت فیلسوف را از کانت انسانشناس متمایز میکنند، تاآنجاکه بهندرت ذکری از آثار انسانشناسانۀ او و نوشتجات نژادیاش به میان میآوردند. با خوشبینی میتوان گفت در این سنت اهمیت آن آثار حتی از جزییات زندگی کانت که در شرححالها تکرار میشود نیز کمتر قلمداد شده است. اما آیا اینکه انسانِ موردنظر کانت، در تحلیلهای او از سوژه، صرفاً سفید اروپایی است واقعاً موضوع بیاهمیتی است؟ آیا تفاوتهای بنیادینی که او میان سفید و غیرسفید برقرار میکند مطلقاً ارتباطی با تحلیلهای او از سوژه ندارد؟ آیا چنین تنگنظریای جهانشمولبودن ایدههای کانتی را به چالش نمیکشد؟ بهعلاوه، آیا این تبعیضگذاریِ نژادی با مطلقگراییِ اخلاقِ جهانشمولِ کانتی سازگار است؟
در این ارائه بنا داریم با این پرسشها کلنجار رویم و با رجوع به پارهای از نوشتههای کانت و نیز آوردن شواهدی از همعصرانش -روسو و هردر- لوازم و نتایج رگههای نژادپرستانۀ انسانشناسی کانت را دنبال کنیم. تصور من بر این است که نگریستن به کانت از زاویۀ پرسشهای مزبور برای ما غیرسفیدهای غیراروپایی اهمیتی مضاعف دارد و ایبسا پرتو تازهای بر نسبت ما و روشنگری/مدرنیته بیفکند.