ارسطو چهار معنی برای “موجود” (تو اون) در کتاب متافیزیک ذکر میکند که یکی از این معانی “حقیقت” (هه آلثیا) است. از آنجا که بحث از حقیقت یا صدق به حوزۀ منطق و معرفت شناسی مربوط میشود، ارسطو در فصل آخر کتاب اپسیلون این معنی را به این دلیل که وجود را در خارجیت خود نشان نمیدهد از دایرۀ پژوهش فلسفه اولی کنار مینهد، اما در پایان کتاب ثتا به آن بازمیگردد و این معنی را اصیلترین معنای موجود یاد میکند که تناقضی در ظاهر کلام ارسطوست و تفاسیر و توجهیات مختلفی را دامن زده. من در این دوره مقالۀ اول الهیات شفا را ذیل معانی چهارگانۀ وجود تفسیر میکنم و بحث ابن سینا در این مقالۀ الهیات شفا دربارهٔ مبادیِ تصوری و تصدیقیِ مابعدالطبیعه را ذیل پژوهشی دربارهٔ معنای موجود چونان حقیقت قرار میدهم. این خوانش تفسیری متفاوت و بنیادین از نوعی انتولوژی بنیادین در ابن سینا به دست میدهد که پژوهش دربارهٔ مبادی وجودشناسی یعنی مفاهیم اصطلاحا بدیهی در فلسفه که گفته میشود قابلیت تعریف ندارند و تصدیقات بدیهی که آرخۀ معرفت هستند و خود به نحو استدلالی یا از راه تعریف اکتساب نمیشوند را ذیل پژوهشی دربارهٔ «موجود در معنای حقیقت» تفسیر میکنم. متون اصلی برای این خوانش اولا فقراتی از متافیزیک ارسطو است از کتاب اپسیلون و ثتا. و کل مقالۀ اول الهیات شفا است که نشان میدهم ابن سینا در آن در بکارگیری روش هندسی بر کسانی مانند اسپینوزا تقدم دارد و نشان میدهیم که این مبادی بدیهی اعم از تعاریف پایه و اصول موضوعۀ پایه به چه معنا و چگونه برای نفس حاصل میشوند و چگونه تبیین این مطلب ذیل پژوهشی مابعدالطبیعی و وجودشناسی و موجود بمثابهٔ حقیقت قرار میگیرد.
مقالۀ اولِ الهیاتِ شفا از آثار اصیلِ سینوی است که در آن صورتبندیِ نوینی از دانشِ مابعدالطبیعه به مثابۀ دانشی برهانی عرضه شده است. در این دوره ضمن بازخوانی مقالۀ اول از الهیات شفا در کنار متونی معین و موازی با آن در متافیزیک ارسطو نشان خواهیم داد ابنسینا بعد از تبیینِ موضوع و مسائلِ مابعدالطبیعه، نظریۀ ویژۀ خود دربارۀ “مبادیِ مابعدالطبیعه” را ذیلِ نظریۀ معانیِ چهارگانه موجودِ ارسطو، و اختصاصاً ذیلِ “موجود در معنایِ حقیقت” صورتبندی میکند. ابنسینا مبتنی بر مولفههایِ سهگانۀ هرگونه دانشِ برهانی- موضوع، مسائل و مبادی – مقالۀ اولِ الهیاتِ شفا را مفصلبندی کرده است: از هشت فصلِ این مقاله سه فصلِ نخست به تبیینِ موضوعِ مابعدالطبیعه میپردازد و بعد از بحثی دربارۀ فایده و مرتبه و نامِ مابعدالطبیعه، در فصل چهارم فهرستِ مسائلِ مابعدالطبیعه معین گردیده و طبقِ تفسیرِ ما در این مقاله ابنسینا در چهار فصلِ دوم به تبیینِ “مبادیِ مابعدالطبیعه” پرداخته است و این مطلب تاکنون از دید مفسرانِ شفا پنهان مانده است. پس اولاً نشان خواهیم داد، مبادیِ دانشِ مابعدالطبیعه، اعم از مبادیِ تصوّری، مبادیِ تصدیقیِ خاصّ و مبادیِ تصدیقیِ عام در چهار فصلِ دوّمِ مقاله اول تبیین شده و با این خوانش مشخص میشود ابنسینا برای نخستین بار “روشِ هندسی” را برای عرضۀ برهانیِ علم متافیزیک بهکارگرفته است و در استخدامِ روشِ هندسی بر کسانی چون دکارت و اسپینوزا مقدم است؛ ثانیاً مورد تاکید است که ابنسینا این تحقیق دربارۀ مبادیِ مابعدالطبیعه را ذیلِ معانیِ چهارگانۀ موجود صورتبندی کرده است؛ ثالثاً تاکیدِ موکّدتر بر این است که بحثِ مبادیِ مابعدالطبیعه توسط ابنسینا ذیلِ “موجود در معنای حقیقت” صورتبندی و فهرستبندی شده است و این رهیافتِ سینوی تبعات و نتایجی اساسی برایِ تفسیرِ متافیزیکِ ارسطو خواهد داشت که برای تبیینِ جایگاهِ معرفتشناختیِ “موجود چونان حقیقت” در نظامِ هستیشناسیِ ارسطویی رهیافتی بدیع را پیشنهاد میکند.
دستاوردهای نهایی دوره برای دانشجو:
این دوره خوانشی است تفسیری و اجتهادی از متافیزیکِ ارسطویی مبتنی بر کتاب متافیزیک ارسطو و متنِ یونانیِ آن همراه با تفسیرِ ابنسینا از آن در مقالۀ اول الهیاتِ شفا. آشنایی با پروژۀ پژوهشیِ ارسطو در متافیزیک نخستین و مهمترین دستاورد این دوره است و بعد از آن رسیدن به تفسیری کاملاً نوین از الهیاتِ شفای ابنسینا و شیوۀ اندیشۀ سینوی و حدود نوآوریهای آن در فلسفۀ ارسطویی دستاورد دوم است.
غیر از این دو موضوعِ این دوره برای هر کسی که در حوزههای فلسفه خصوصا ایدئالیسم و پدیدارشناسی و انتولوژی و معرفتشناسی به دنبالِ مبحثی استدلالی و تحلیلی است و نه صرفا بحثی از تاریخِ فلسفه سودمند است. زیرا در این دوره در حقیقت آنچه مورد پژوهش قرار میگیرد رابطۀ معرفتشناسی و هستیشناسی و به بیان بهتر رابطۀ سوبژکتیویته و هستیِ خارجی است که مورد پژوهش و تحلیل قرار میگیرد، البته پژوهشی هرمنوتیکی ذیل خوانشِ ارسطو و ابنسینا.
منابع درسی: