پدیدارشناسی روح هگل جزو مهمترین و بنیادیترین آثار فلسفی مغربزمین است. هگل در این کتاب دورانساز سیر پرورش و تکامل آگاهی را تا خودآگاهی و دانش مطلق شرح میدهد. آگاهی طبیعی در آغازِ حرکتاش با ابژهی خویش در شناخت حسی در تقابل است. این تقابل تا پایانِ سیرِ آگاهی، به شیوههای متنوع و از منظرهای گوناگون، سر بر میآورد و آگاهی هر بار میکوشد از این تقابل فراروی کند و با ابژهاش متحد شود، و هر بار شکست میخورَد. هر شکستِ آگاهی در متحدشدن با ابژه، آگاهی را بر آن میدارد که تعریفی از آگاهی و ابژه طرح کند که امکان فراروی از تقابل را فراهم کند. آگاهی در این سیر و بازتعریفِ خویش و ابژهی خویش، خودش را در قالبهای خودآگاهی، عقل، روح، دین و دانش مطلق صورتبندی میکند. دانش مطلق، که حاصلِ بسطِ دیالکتیکیِ آگاهی از یقین حسی تا علم است، واپسین مرحلهی پرورش آگاهی است، جایی که به تعبیر هگل «من همان شیء است». در این حال، آگاهیِ متناهی از تناهی خویش (یعنی از تقابل خویش با ابژهاش) از طریق نفی متعین برگذشته و مبدل به آگاهیِ نامتناهی (اندیشهی اینهمان با هستی) شده است. علم در حقیقت همین یگانگی اندیشه و هستی در آگاهی نامتناهی (خودآگاهیِ تاریخیجمعی = روح) است.
در ترم نخستِ «قرائت و تفسیر پدیدارشناسی روح هگل»، بخش «مقدمه»، فصل «یقین حسی؛ یا ’این‘ و ’مرادکردن‘»، و «ادراک؛ یا شیء و فریب» (صفحاتِ ۸۹ تا ۱۲۲ از ترجمهی فارسی — نشر نی) را قرائت و تفسیر خواهم کرد.